درپرست
لغتنامه دهخدا
درپرست . [ دُ پ َ رَ ] (نف مرکب ) در پرستنده . پرستنده ٔ در. پرستنده ٔ گوهر. جواهرخواه . مال دوست . (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ) :
در سر حیوان خدا ننهاده ست
کو بود در بند لعل و درپرست .
رجوع به دُر شود.
در سر حیوان خدا ننهاده ست
کو بود در بند لعل و درپرست .
رجوع به دُر شود.