درون پرور
لغتنامه دهخدا
درون پرور. [ دَ پ َرْ وَ ] (نف مرکب ) درون پرورنده . پرورنده ٔ باطن . پرورش دهنده ٔ ضمیر. || کنایه از انبیاء (ع ) و اصحاب قلوب و ارباب مجاهده رضوان اﷲ علیهم اجمعین . (از شرفنامه ٔ منیری ). کنایه از صاحبدل و صاحب مجاهده باشد. (برهان ). صاحبدل ومجاهد به معنی مربی کل . (انجمن آرا). صاحب مجاهده واهل دل . (آنندراج ). اهل معنی و اهل دل . جوانمرد و بزرگوار و صاحبدل و مجاهد. (ناظم الاطباء) :
برق روانی که درون پرورند
آنچه ببینند ازو بگذرند.
پرورش آموز درون پروران
روز برآرنده ٔروزی خوران .
|| کسی که دل مردمان بدست آورد. (برهان ) (ناظم الاطباء). کسی که صاحب محامد باشد و دل مردم را بدست آورد. (لغت محلی شوشتر -نسخه ٔ خطی ). || کنایه از حق تعالی . (آنندراج ). خدا. (ناظم الاطباء). صفتی است خدای را به معنی مربی باطن :
ای درون پرور برون آرای
وی خردبخش بی خردبخشای .
در آن دایره کاین سخن رانده ام
درون پرور خویش را خوانده ام .
با تو برون از تو درون پروری است
گوش ترا نیک نصیحتگری است .
|| کنایه از شکم پرور است که به عربی عبدالبطن گویند. (لغت محلی شوشتر - نسخه ٔ خطی ).
برق روانی که درون پرورند
آنچه ببینند ازو بگذرند.
پرورش آموز درون پروران
روز برآرنده ٔروزی خوران .
|| کسی که دل مردمان بدست آورد. (برهان ) (ناظم الاطباء). کسی که صاحب محامد باشد و دل مردم را بدست آورد. (لغت محلی شوشتر -نسخه ٔ خطی ). || کنایه از حق تعالی . (آنندراج ). خدا. (ناظم الاطباء). صفتی است خدای را به معنی مربی باطن :
ای درون پرور برون آرای
وی خردبخش بی خردبخشای .
در آن دایره کاین سخن رانده ام
درون پرور خویش را خوانده ام .
با تو برون از تو درون پروری است
گوش ترا نیک نصیحتگری است .
|| کنایه از شکم پرور است که به عربی عبدالبطن گویند. (لغت محلی شوشتر - نسخه ٔ خطی ).