درنگرفتن
لغتنامه دهخدا
درنگرفتن . [ دَ ن َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب منفی ) اثر نکردن . تأثیر نبخشیدن :
با وی از هیچ لابه درنگرفت
پرده از روی کار برنگرفت .
|| نچسبیدن . درنپیوستن : چون گل بر دیوار زنی اگر درنگیرد نقش آن لامحاله بماند. (مرزبان نامه ).
با وی از هیچ لابه درنگرفت
پرده از روی کار برنگرفت .
|| نچسبیدن . درنپیوستن : چون گل بر دیوار زنی اگر درنگیرد نقش آن لامحاله بماند. (مرزبان نامه ).