درغمی
لغتنامه دهخدا
درغمی .[ دَ غ َ ] (ص نسبی ) منسوب است به درغم ، که ناحیه ای است در دو فرسخی سمرقند. (از الانساب سمعانی ). منسوب به درغم که شراب آنجا مشهور بوده است : قال [ کسری ] فأخبرنی عن أطیب الشراب و ألذه ، قال [ ریدک خوش آواز ] : العنبی ... و خیره البلخی و المروروذی و... الدرغمی . (غرر أخبار ملوک الفرس ثعالبی ).
خرم بود همیشه بدین فصل آدمی
با بانگ زیر و بم بود و قحف درغمی .
شراب درغمی از جام شامی
بشادی نوش کن از بام تا شام .
بساط نشاط گسترده بود و ملازمت می درغمی کرده . (جهانگشای جوینی ).
می درغمی خور که گر در غمی
که شادی فزاید همی درغمی .
خرم بود همیشه بدین فصل آدمی
با بانگ زیر و بم بود و قحف درغمی .
شراب درغمی از جام شامی
بشادی نوش کن از بام تا شام .
بساط نشاط گسترده بود و ملازمت می درغمی کرده . (جهانگشای جوینی ).
می درغمی خور که گر در غمی
که شادی فزاید همی درغمی .