درسرای
لغتنامه دهخدا
درسرای . [ دَ س َ ] (اِ مرکب ) دربار. درگاه . آستان :
چنین تا به آباد جایی رسید
ز هامون سوی درسرایی رسید.
بزرگان که بودند بر درسرای
بیاوردشان مرد پاکیزه رای .
چو لشکر شد انبوه بر درسرای
بنزدیک شاه آمد آن نیک رای .
چنین تا به آباد جایی رسید
ز هامون سوی درسرایی رسید.
بزرگان که بودند بر درسرای
بیاوردشان مرد پاکیزه رای .
چو لشکر شد انبوه بر درسرای
بنزدیک شاه آمد آن نیک رای .