دردور
لغتنامه دهخدا
دردور. [ دُ / دَ ] (ع اِ) گرداب که غرق کند. (منتهی الارب ). محلی در دریا که آب آن میجوشد و می چرخد، و درآن بیم غرق شدن است . (از اقرب الموارد). گرداب . (مهذب الاسماء). گرداب مهلک و غرق کننده ، و گویند عربی است . (برهان ). ج ، دَرادیر. (مهذب الاسماء) :
گردبادسراب کینش را
با فلک باژگونه دردور است .
سر همی گرددم کز اشک دو چشم
همه تن در میان دردور است .
گردبادسراب کینش را
با فلک باژگونه دردور است .
سر همی گرددم کز اشک دو چشم
همه تن در میان دردور است .