دانشی مرد
لغتنامه دهخدا
دانشی مرد. [ ن ِ م َ ] (اِ مرکب ) دانا مرد. مرد عالم . مردی از اهل علم . مردی دانشور :
دگر آنکه دارد بیزدان سپاس
بود دانشی مرد نیکی شناس .
ایا دانشی مرد بسیارهوش
همه جامه ٔ آزمندی مپوش .
سخن سنج و دینار گنجی مسنج
که بر دانشی مرد خوارست گنج .
اگر دانشی مرد راند سخن
تو بشنو که دانش نگردد کهن .
دگر آنکه دارد بیزدان سپاس
بود دانشی مرد نیکی شناس .
ایا دانشی مرد بسیارهوش
همه جامه ٔ آزمندی مپوش .
سخن سنج و دینار گنجی مسنج
که بر دانشی مرد خوارست گنج .
اگر دانشی مرد راند سخن
تو بشنو که دانش نگردد کهن .