دانش پذیر
لغتنامه دهخدا
دانش پذیر. [ ن ِ پ َ ] (نف مرکب ) مخفف دانش پذیرنده . که دانش پذیرد. پذیرنده ٔ دانش . قبول کننده ٔدانش و علم . استواردارنده ٔ علم و دانش :
دگر گفت کای شاه دانش پذیر
خردمند و از گوهر اردشیر.
چنین گفت پس یزدگرد دبیر
که ای شاه دانا و دانش پذیر.
برستم چو برخواند نامه دبیر
از آن شاد شد مرد دانش پذیر.
از ایوانش بردند و کردند اسیر
که دانا نبودند و دانش پذیر.
فرسته گسی ساز دانش پذیر
نهان بین و پاسخ ده و یادگیر.
ندارد غم از پیش دانش پذیر
بچیزی که خواهد بدن ناگزیر.
جهاندیده دانای روشن ضمیر
چنین گفت کای شاه دانش پذیر.
دگر گفت کای شاه دانش پذیر
خردمند و از گوهر اردشیر.
چنین گفت پس یزدگرد دبیر
که ای شاه دانا و دانش پذیر.
برستم چو برخواند نامه دبیر
از آن شاد شد مرد دانش پذیر.
از ایوانش بردند و کردند اسیر
که دانا نبودند و دانش پذیر.
فرسته گسی ساز دانش پذیر
نهان بین و پاسخ ده و یادگیر.
ندارد غم از پیش دانش پذیر
بچیزی که خواهد بدن ناگزیر.
جهاندیده دانای روشن ضمیر
چنین گفت کای شاه دانش پذیر.