داغ فرمودن
لغتنامه دهخدا
داغ فرمودن . [ ف َ دَ ] (مص مرکب ) داغ کردن . گفتن که داغ کنند. امر کردن که داغ بنهند بر... نشان را یا تمیز را یا مجازات را :
هر کجا داغ بایدت فرمود
چون تو مرهم نهی ندارد سود.
هر کجا داغ بایدت فرمود
چون تو مرهم نهی ندارد سود.