داغ بر هم چیدن
لغتنامه دهخدا
داغ بر هم چیدن . [ ب َ هََ دَ ] (مص مرکب ) داغ چیدن . مردف کردن و پیاپی آوردن دردها و حسرتهای درونی :
ز بس داغ تو بر هم چیده ام در سینه ٔ سوزان
چراغ اهل دل روشن شد از کاشانه ام امشب .
ز بس داغ تو بر هم چیده ام در سینه ٔ سوزان
چراغ اهل دل روشن شد از کاشانه ام امشب .