دادآفرین
لغتنامه دهخدا
دادآفرین . [ ف َ ] (اِخ ) از نامهای خدای تعالی . حق تعالی که آفریننده ٔ داد است :
پناهت به دادآفرین باد وبس
که از بد جز او نیست فریادرس .
به دادآفرینی که دارنده اوست
همان جان ده و جان برآرنده اوست .
به نیروی دادآفرین شاد زی
ز بندی که نگشاید آزاد زی .
به طامات مجلس نیاراستم
ز دادآفرین توبه اش خواستم .
|| (نف مرکب ) خالق عدل . پدیدآورنده ٔ عدالت . عدل آفریننده و آن صفت خدا قرار گیرد :
بدو گفت یزدان دادآفرین
ترا ایدر آورد از ایران زمین .
جهان شد ز دادش پر از آفرین
بفرمان دادار دادآفرین .
آن پیمبر کو باعجاز نگین بر انس و جان
بود مستولی بحکم ایزد دادآفرین .
|| (اِ مرکب ) نام نوائی است از موسیقی . (جهانگیری ).
پناهت به دادآفرین باد وبس
که از بد جز او نیست فریادرس .
به دادآفرینی که دارنده اوست
همان جان ده و جان برآرنده اوست .
به نیروی دادآفرین شاد زی
ز بندی که نگشاید آزاد زی .
به طامات مجلس نیاراستم
ز دادآفرین توبه اش خواستم .
|| (نف مرکب ) خالق عدل . پدیدآورنده ٔ عدالت . عدل آفریننده و آن صفت خدا قرار گیرد :
بدو گفت یزدان دادآفرین
ترا ایدر آورد از ایران زمین .
جهان شد ز دادش پر از آفرین
بفرمان دادار دادآفرین .
آن پیمبر کو باعجاز نگین بر انس و جان
بود مستولی بحکم ایزد دادآفرین .
|| (اِ مرکب ) نام نوائی است از موسیقی . (جهانگیری ).