خوض کردن
لغتنامه دهخدا
خوض کردن . [ خ َ / خُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) تعمق کردن . غوررسی کردن :
ز آنکه پیوسته ست هر لوله بحوض
خوض کن در معنی این حرف خوض .
معاندان بحسد در حق وی خوضی کرده اند. (گلستان ).
- خوض کردن در سخن ؛ تعمق در معنی حرفی و کلامی کردن . رجوع به خوض شود.
ز آنکه پیوسته ست هر لوله بحوض
خوض کن در معنی این حرف خوض .
معاندان بحسد در حق وی خوضی کرده اند. (گلستان ).
- خوض کردن در سخن ؛ تعمق در معنی حرفی و کلامی کردن . رجوع به خوض شود.