خوشه چیدن
لغتنامه دهخدا
خوشه چیدن . [ ش َ / ش ِ دَ ] (مص مرکب ) کندن خوشه از شاخسار. || جمع کردن خوشه ٔ حبوبات از زمین پس از درو و خرمن :
از آنم سوخته خرمن که من عمری در این صحرا
اگرچه خوشه می چینم ره خرمن نمیدانم .
دگر روز در خوشه چیدن نشست
که یک جو نماندش ز خرمن بدست .
از آنم سوخته خرمن که من عمری در این صحرا
اگرچه خوشه می چینم ره خرمن نمیدانم .
دگر روز در خوشه چیدن نشست
که یک جو نماندش ز خرمن بدست .