خورشید
لغتنامه دهخدا
خورشید. [ خوَرْ / خُرْ ] (اِ) (از: خور+ شید) خور. مهر. هور. شمس . شارق . بیضاء. شید. (مهذب الاسماء).روز. غزاله . (یادداشت بخط مؤلف ). ستاره ای که جاذبه ٔ گرانشی آن اجرام منظومه ٔ شمسی را بر مداراتشان نگاه میدارد. نزدیکترین ثوابت است به زمین و با وجود عظمت نسبی آن نسبت به اجرام منظومه ٔ شمسی در مقام مقایسه با سایر ستارگان ستاره ٔ زرد کوتوله ای بیش نیست ، که در شاخه ای مارپیچی نزدیک حاشیه ٔ خارجی کهکشان جا دارد. برای ساکنین زمین خورشید از مهمترین ستارگان است ، اشعه ٔ آن منبع حرارت ، نور، مواد غذائی ، سوخت و قدرت است . در طی حرکت ظاهری روزانه ٔ خود در آسمان به رشد گیاهان کمک میکند، زمین را گرم میسازد، آب را از منابع مختلف تبدیل به بخار میکند، در تولید بادها سهیم است و اعمال بسیار دیگر نیز انجام می دهد که جملگی آنها برای وجود انسان اهمیت حیاتی دارد. ابعاد و فواصل : فاصله ٔ متوسط خورشید از زمین 149490000 کیلومتراست (فاصله ٔ خورشید را از زمین میتوان بوسیله ٔ اختلاف منظر خورشید یا به وسیله ٔ سومین قانون از قوانین کپلر تعیین کرد). قطر متوسط خورشید 1390400 کیلومتر حدود 109/1 برابر قطر زمین است و حجمش 1300000 برابر حجم زمین میباشد. جرم خورشید را میتوان بوسیله ٔ جاذبه ٔ گرانشی آن بر زمین حساب کرد و آن 133*1/982 گرم یا قریب 1027*2 تن میباشد (331950 برابر جرم زمین )، از روی جرم و حجم خورشید میتوان جرم مخصوص آنرا حساب کرد و آن 1/4 برابر جرم مخصوص زمین یا 1/4 برابر جرم مخصوص آب است . جاذبه ٔ گرانشی خورشید بر سطح رخشانکره مساوی 27/6 برابر جاذبه ٔ گرانشی بر سطح زمین میباشد و بدین حساب شخصی که بر کره ٔ زمین 50 کیلوگرم وزن داشته باشد بر خورشید قریب 1/4 تن وزن خواهد داشت .
حرکات خورشید: خورشید دارای حرکات ظاهری (= حرکت یومی و حرکت سالیانه ) و حرکات واقعی است ، خورشید در حرکت یومی (حرکت ظاهری کره ٔ آسمان ) شرکت دارد. در نیمکره ٔ ما، از مشرق طلوع میکند، در طرف جنوب از نصف النهار محل میگذرد (عبور عَلْیاء) و در مغرب غروب میکند، عبور آن از نصف النهار ظهر حقیقی را مشخص میسازد (شبانروز)، خورشید حرکت (ظاهری ) سالیانه ای بدور زمین نیز دارد، که هر روز آنرا قریب یک درجه از مغرب بطرف مشرق میبرد، در این حرکت خورشید سالی یک بار از مقابل برج ها میگذرد، مدار این حرکت در صفحه ٔ دایرةالبروج واقعست ، این حرکت در تاریخ نجوم اهمیت فراوان داشته است . اعتدالین و انقلاب و میل کلی مربوط به آن و سال شمسی مبتنی بر آن است (سال تقویم ). علاوه بر این حرکات ظاهری حرکت دورانی کهکشان خورشید را با سرعت حدود 1130000 کیلومتر در ساعت در فضا میگرداند، اما در داخل کهکشان هم خورشید ثابت نیست بلکه با سرعتی قریب 72400 کیلومتر در ساعت بجانب صورت فلکی جاثی علی رکبتیه حرکت میکند و اینکه ما از این حرکت سریع خورشیددر فضا بیخبریم بسبب دوری اجرام فلکی است که مأخذ تشخیص این حرکت وضعی خاصی نیز هست که بر طبق ارصاد متعدد کلفهای خورشید و ارصاد طیفی دوره ٔ آن برای قسمتهای مختلف خورشید با تغییر فاصله از استوای خورشید متفاوت است و این امر دال بر این است که خورشید جسمی صلب نیست . دوره ٔ حرکت وضعی خورشید در استوای آن حدود25 شبانروز میباشد. استوای خورشید نسبت به صفحه ٔ دایرةالبروج (صفحه ٔ مدار زمین ) /15ْ7 مایل است .
ساختمان طبقات سطحی و داخل خورشید: اطلاعات ما از ساختمان خورشید مستنبط از نوری است که از آن میتابد (یعنی آفتاب ) و بر اثر آن بوسیله ٔ تجزیه ٔ طیفی میتوان مواد موجود در خورشید را تعیین کرد. طیف خورشید طیفی است متصل و دارای خطوطی تیره که به خطوط فراونهوه فر معروفند،از مطالعه ٔ این خطوط معلوم شده است که بسیاری از عناصری که در زمین میشناسیم (ئیدروژن ، اکسیژن ، کربون ، آهن ، نیکل ، سیلیسیوم و غیره ) در خورشید وجود دارد. از اتمهای موجود در خورشید قریب 90% اتم ئیدروژن و نزدیک 10% اتم هلیوم است و اتمهای سایر عناصر کمتر از 0/1% میباشند. طبقات سطحی خورشید بحالت گازی هستند وهر قدر بطرف مرکز خورشید بیشتر رویم دما و جرم مخصوص آن بیشتر میشود، قسمت درخشان خورشید که با چشم غیرمسلح مرئی است طبقه ٔ گازی رخشانکره است که بر اساس مطالعات طیفی انرژی تشعشعی خورشید دمای سطح آنرا حدود6000 تا 7000 درجه ٔ صدبخشی تخمین کرده اند. بر اساس ملاحظات و اطلاعات حاصل درباب خورشید محققین طرحهایی برای ساختمان داخل خورشید اندیشیده اند که بر طبق آنهادمای قسمت مرکزی خورشید حدود 15000000 یا شاید 20000000 درجه ٔ صدبخشی است . ماده ٔ مرکزی خورشید با فشار حدود 200بیلیون جو متراکم و حدود 10 بار از سرب سنگین تر است ، معذلک بسبب زیادی فوق العاده ٔ دما هیچ ماده ای بحالت جامد یا مایع در خورشید وجود ندارد و در واقع اعماق خورشید گازی است تبهگن که از جامدهایی که مامیشناسیم چگالتر است . جو خورشید مشتمل بر طبقه ای برگردان رنگینکره و تاج خورشید است . اطلاعات از جو خورشید مستخرج از کسوفهای کلی (گرفت ) است ، در کسوف کلی سال 1842 م . راصدین تاج خورشید و زبانه های درخشان سرخ فامی را که بالای رخشانکره در تاج سر کشیده بود مشاهده کردند، در کسوف کلی سال 1851 از عکاسی استفاده شد و ترقیات سریع حاصل آمد، در 1869 چ . ا. یانگ و وهار کنس خطوط تازه ای در طیف تاج خورشید کشف کردند که هویت آنها 71 سال ناشناخته ماند و سرانجام راصدین را به جو خورشید رهبری کرد، در 1870 یانگ طبقه ٔ رنگینکره را کشف نمود، رصد کسوفهای کلی بعد و تکمیل وسایل رصدو اختراعاتی مانند تاجنگار (تاج خورشید) و خور طیفنگار (خورنگار) بر اطلاعات ما درباره ٔ جو خورشید افزود.
فعالیت خورشید و تشعشعات آن : جرم و شعاع و تابناکی خورشید احتمالاً در طی چندین بیلیون سال اخیر تغییر معتنابهی نکرده است ولی بر سطح آن پدیده های موقت چندی ظاهر میشود که از آنها به فعالیت خورشید تعبیر میکنند و نواحیی از خورشید را که فعالیت در آنها نسبةً شدید است نواحی فعال آن خوانند، معروفترین نوع فعالیت خورشید کلفهای آن است ، مشعلهای فورانهای رنگینکره وزبانه های خورشید انواع دیگر فعالیت خورشید هستند. خورشید همواره در فعالیت است و آن در زمین مؤثر میباشد. از نتایج این تأثیرات ضعیف شدن یا خاموشی صدای رادیو و تولید صداهای ناگهانی در رادیو، طوفانهای مغناطیسی و شفق شمالی و شفق جنوبی است که ساز و کار تولید آنها و فعالیت خورشیدی مسبب آنها بدرستی معلوم نیست ولی تعداد و شدت این آثار زمینی هنگامی که کلفهادر منتهای فعالیت هستند بیش از مواقع دیگر است و حتی بعضی از دانشمندان بحرانهای اقتصادی و رفتار انسانی و جنگها و بسیاری از پدیده های اجتماعی دیگر را وابسته به دوره ٔ کلفها میدانند. خورشید علاوه بر نور و حرارت ، تشعشعات دیگر و ذراتی نیز صادر میکند، از آن جمله است اشعه ٔ فوق بنفش که قسمتی از آنها به زمین میرسند و عامل عمده ٔ آفتابزدگی هستند (مخصوصاً در پهنه های مستور از برف که اشعه را منعکس میکنند)، خوشبختانه بیشتر اشعه ٔ فوق بنفش هنگام عبور از جو بوسیله ٔ لایه ای از اوزون که در فرازای 20 تا 30 کیلومتری زمین واقع است جذب میشوند، در غیر این صورت اشعه ٔ مذکور برای ما بسیار خطرناک بودند. برای اطلاع از استفاده ای که بشر از خورشید می برد گوییم اگر 0/8 ریال قیمت برق برای هر کیلووات در ساعت بپردازیم در هر ثانیه میبایستی متجاوز از 38200000000 ریال پول بدهیم . بر طبق شواهد زمین شناسی تشعشع انرژی از خورشید لااقل در یک بیلیون سال اخیر تقریباً ثابت مانده است ، منبع این انرژی شگرف مورد تحقیقات فراوان قرار گرفته است و امروزه منبع انرژی خورشید را فعل و انفعال هسته ای میدانند. (از دائرةالمعارف فارسی ). ستاره ای که روشنایی روز ازآن حاصل می گردد، خورشید مرکز است مر سلسله ٔ سیاری را که ما در آن واقع شده ایم و منظم کننده ٔ حرکت زمین و دیگر سیارات و منبع حرارت و نور است و حیوةبخش عمده ٔ همه موجودات آلیه میباشد و علمای هیئت ثابت کرده اند که خورشید عبارتست از جرمی جامد و منظم و تاریک که آنرا اتمسفر مضیی و متشعشعی احاطه نموده است و فاصله ٔ مابین خورشید و زمین 149ملیون کیلومتر است و ضیای آن بما در مدت 8 دقیقه و 13 ثانیه میرسد و 1400000مرتبه بزرگتر از زمین است ، و قبل از زمان کوپرنیک معتقد بودند که خورشید و همه ٔ آسمانها و سیارات آنها بدور زمین می گردند ولی امروز ثابت و مبرهن شده که این حرکتی که ما احساس می کنیم از زمین است و خورشید سیاره ای است ثابت . (ناظم الاطباء) :
بخط و آن لب و دندانْش بنگر
که همواره مرا دارند در تاب
یکی همچون پرن بر اوج خورشید
یکی چون شایورداز گرد مهتاب .
بحجاب اندرون شود خورشید
چون تو گیری از آن دو لاله حجیب .
ایا خورشید سالاران گیتی
سوار رزم سارو گرد نستوه .
فاخته گون شد هوا ز گردش خورشید
جامه ٔ خانه بتیک فاخته گون شد.
بلند کیوان با اورمزد و با بهرام
ز ماه برتر خورشید و تیر با ناهید.
چو خورشید آمد ببرج بره .
ای منظره و کاخ برآورده بخورشید
تا گنبد گردان بکشیده سر ایوان .
خورشیدتیغ تیز ترا آب میدهد
مریخ نوک خشت تو بر سان زند همی .
چو خورشید برزد سر از برج گاو
ز هامون برآمد خروش چکاو.
همی ماهی از آب برداشتی
سر از گنبد ماه بگذاشتی
بخورشید ماهیش بریان شدی
وز او چرخ گردنده گریان شدی .
دو هفته برآمد بدو گفت شاه
بخورشید و ماه و بتخت و کلاه
که برگوی آن رزم خاقانیان
ببندی چنان هم کمر بر میان .
اگر ایدون که بکشتن نمرند این پسران
آن ِ خورشید و قمر باشند این جانوران .
بدهقان کدیور گفت انگور
مرا خورشید کرد آبستن ازدور.
من و تو غافلیم و ماه و خورشید
بر این گردون گردان نیست غافل .
نیاید آن نفع از ماه کآید از خورشید.
چرا غم چه باید چو خورشید هست ؟
چنین داد پاسخ بت دل گسل
که خورشید پوشید خواهی بگل .
چهارم فلک باز خورشید را
کز او مر جهان را سراسر ضیاست .
عاصی سزای رحمت کی باشد
خورشید را همی بگل اندایی .
نیست ز خورشید جدا روشنی .
من گاو زمینم که جهان بردارم
یا چرخ چهارمم که خورشید کشم .
که داند کرد خورشید جهان افروزرا پنهان ؟
خورشید چه سود آن را کو را بصری نیست .
و داروی تجربت مردم را از هلاک جهل برهاند چنانکه جمال خورشید روی زمین را منور گرداند. (کلیله و دمنه ). ذکر آن بقلم عطارد بر پیکر خورشید نبشته . (کلیله و دمنه ).
خورشید را ز راه کجا افکند غبار؟
شرح آن دیگران همی ندهم
گر فرودند و گر بر از خورشید.
تویی که سایه ٔ عدلت چنان بسیط شده ست
که رخنه کردن آن مشکل است بر خورشید.
خرد زآن طیره گشت الحق مرا گفتا که با من هم
بگز مهتاب پیمایی بگل خورشید اندایی .
حسود کور شود فضل من بپوشدلیک
کجا تواند خورشید را بگل اندود.
آسمان در دور هفتم بعد سال ششهزار
زاده خورشیدی که تختش تاج سعدان آمده .
از نعل او مه را کله بر چشم خورشید آبله
کاه و جوش زآن سنبله کاین سبز صحرا داشته .
خواهی سپهر کآن دم خورشید گوی گردد
چون در کفش هلالی چوگان تازه بینی .
خورشید من بزیر گل آنجا چه می کند
غرقه میان خون دل اینجا من آن کنم .
هستی خورشید حسن لاجرم از وصل تو
هرکه بنزدیک تراز تو سیه روی تر.
ز پرگارحمل خورشید منظور
بدلو اندر فکنده بر زحل نور.
ای خداوندی که گر خورشید را فرمان دهی .
مادح خورشید مداح خود است .
لیکن از مشرق الطاف الهی چه عجب
که چو شب روز شود بر همه تابد خورشید.
ز خورشید پنهان شود موش کور.
سایه با خورشید دانم هم ترازو بوده است .
- چشمه ٔ خورشید ؛ قرص خور :
چندان بمان که چشمه ٔ خورشید دم برآرد
بالای چشمه سار عدم خاوری ندارم .
- تیغ خورشید ؛ کنایه از نور خورشید:
تیغ خورشید از جهان پوشیده اند.
- خورشیدبخت ؛ با بخت بلند :
شه گیتی آرای خورشیدبخت
که بر تارک چرخ بنهاد تخت .
- خورشید بگل اندودن ؛ کنایه از پنهان کردن امری که در غایت شیوع باشد. (از آنندراج ) :
خرد زآن طیره گشت الحق مرا گفتا که با من هم
بگز مهتاب پیمایی بگل خورشید اندائی .
- خورشید بگل پوشیدن ؛ کنایه از پنهان کردن امری که در غایت شیوع است . خورشید بگل اندودن :
چنین داد پاسخ بت دل گسل
که خورشید پوشید خواهی بگل .
که با من چه سود است کوشیدنت
بگل روی خورشیدپوشیدنت .
- خورشید تابان ؛ خورشید درخشان :
ز خورشید تابان و از گرد و خاک
زبانها شد از تشنگی چاک چاک .
- خورشید تابنده ؛ خورشید تابان :
ز خورشید تابنده تا تیره خاک
گذر نیست از حکم یزدان پاک .
- خورشیددل ؛ کنایه از سخی طبع:
خورشیددلی و مشتری زهد
احمدسیری و حیدراحسان .
- خورشید رخشان ؛ خورشید تابان :
برون آمد از گرد فرخنده زال
بخورشیدرخشان برآورده یال .
- خورشید سر دیوار ؛ کنایه از غروب ورفتن آفتاب . (آنندراج ).
- || کنایه از آخر عمر. (آنندراج ). آفتاب لب بام .
- || کنایه از بپایان رسیدن امری . (آنندراج ) :
بر هر دلی که پرتو خورشید عشق تافت
خورشید عقل بر سر دیوار میرود.
- خورشیدفر ؛ با فر و شکوه . آنکه فر خورشید دارد :
چنین گفت فرزند را زال زر
که ای نامور پور خورشیدفر.
- خورشیدوار؛ شبیه بخورشید. خورشیدسان :
بر لب بحر کفش خورشیدوار
قربه ٔ زرین و سقا دیده ام .
- امثال :
که خورشید هرچند تنها رود
سپاه شب از بیم پنهان شود.
خورشید چو گشت سایه گستر
از ذره ٔ مختصر چه خیزد؟
خورشید دهد روشنی و مشک دهد شم .
- مطلع خورشید ؛ طلوعگاه خورشید :
ای تماشاگاه جانها طرف لالستان تو
مطلع خورشید زیر زلف جان افشان تو.
صاحب آنندراج گوید: طفل ، مشعل ، کف ، پنجه ، لاله ، خنجر، فتیله ، پنبه ، گوی ، مهره ، یاقوت ، زر، آفتابه ، ساغر، پیاله ، جام از تشبیهات خورشید است ، و شواهد زیر را نیز می آورد :
چو یاقوت خورشید را روز برد
بیاقوت جستن جهانی فشرد.
جام خورشید از آن پیش که برگیرد صبح
جام جمشیدی صهبا بصبوحی دارد.
هست قرص مهش ببزم امید
لگن آفتابه ٔ خورشید.
یک درم وار نیاید زر خالص بیرون
گر خمیرش زر خورشید درآرد بعمل .
طفل خورشید را صلابت آن
سربریده ز مادر اندازد.
اکنون شود ز مشعل خورشید تیره روز
آن محفلی که روشنی از شمع لاله داشت .
بیش است از پیاله ٔ خورشید این شراب
مستانه جلوه های فلک از نگاه کیست ؟
چون پنجه ٔ خورشید بود زود زبردست
هر دست دعائی که بزیر سر صبح است .
خون در شفق ساعد صبح و کف خورشید
از حیرت نظاره ٔ سیب ذقن کیست ؟
خرده ٔ انجم ندارد رونقی در کوی صبح
مهره ٔ خورشید شایسته ست بر بازوی صبح .
صائب از بس همت من سربلند افتاده است
لانه ٔ خورشید ننگ طرف دستار من است .
چه عشوه کرد ندانم لبت که در گردون
ز رشک پنبه ٔ خورشید گشت داغ مسیح .
در شواهد زیرین از کلمات بور بیجاده رنگ ، ترک حصاری ، خایه ٔ زرین ، خلخال زر، زرین چراغ و گل سرخ نیز مراد خورشید است :
دگر روز کاین بور بیجاده رنگ
ز پهلوی شبدیز بگشاد تنگ .
چو ترک حصاری ز کار اوفتاد
عروس جهان در حصار اوفتاد.
چو گردون سر طشت سیمین گشاد
غراب سیه خایه زرین نهاد.
چو خاتون یغما بخلخال زر
ز خرگاه خلخ برآورد سر.
جهان چشم روشن بزرین چراغ .
سحرگه که آمد بنیک اختری
گل سرخ بر طاق نیلوفری .
|| نور شمس . آفتاب . ضوء شمس . (یادداشت مؤلف ) :
ز خورشید و از آب و از باد و خاک
نگردد تبه نام و گفتار پاک .
خداوندی که نام اوست چون خورشید گسترده
ز مشرقها بمغربها ز خاورها بخاورها.
همچو خورشید کجا لشکر سایه شکند
لشکر دشمن به زین شکند شاهنشاه .
چون شب آید برود خورشید از محضر ما
ماهتاب آید و درخسبد در بستر ما.
چند پوشاند ز گاه صبح تا هنگام شام
خاک را خورشید صورت گشتن این رنگین ردا؟
چون طلعت خورشید عیان گشت بصحرا
آنجا چه بقا ماند نور قمری را؟
صدر زمین تواضع و خورشیدطلعتی
وز طلعت تو تافته خورشید بر زمی .
که در مفارقت بارگاه چون فلکت
مرا ز سایه بخورشید عمر بنشانید.
در کنف صبح فر میر محمد
راست چو خورشید نور تام برآمد.
نور رخ تو طلسم خورشید شکست
خورشید ز شرم سایه از خلق گسست
رخ زرد و خجل گشت و بمغرب پیوست
پیرایه سیه کرد و بماتم بنشست .
ز خورشید تا سایه مویی بود
که این روشن آن تیره رویی بود.
می رود منفعل از مجلس مستان خورشید
هرکه ناخوانده درآید خجل آید بیرون .
|| روح حیوانی . (ناظم الاطباء).
حرکات خورشید: خورشید دارای حرکات ظاهری (= حرکت یومی و حرکت سالیانه ) و حرکات واقعی است ، خورشید در حرکت یومی (حرکت ظاهری کره ٔ آسمان ) شرکت دارد. در نیمکره ٔ ما، از مشرق طلوع میکند، در طرف جنوب از نصف النهار محل میگذرد (عبور عَلْیاء) و در مغرب غروب میکند، عبور آن از نصف النهار ظهر حقیقی را مشخص میسازد (شبانروز)، خورشید حرکت (ظاهری ) سالیانه ای بدور زمین نیز دارد، که هر روز آنرا قریب یک درجه از مغرب بطرف مشرق میبرد، در این حرکت خورشید سالی یک بار از مقابل برج ها میگذرد، مدار این حرکت در صفحه ٔ دایرةالبروج واقعست ، این حرکت در تاریخ نجوم اهمیت فراوان داشته است . اعتدالین و انقلاب و میل کلی مربوط به آن و سال شمسی مبتنی بر آن است (سال تقویم ). علاوه بر این حرکات ظاهری حرکت دورانی کهکشان خورشید را با سرعت حدود 1130000 کیلومتر در ساعت در فضا میگرداند، اما در داخل کهکشان هم خورشید ثابت نیست بلکه با سرعتی قریب 72400 کیلومتر در ساعت بجانب صورت فلکی جاثی علی رکبتیه حرکت میکند و اینکه ما از این حرکت سریع خورشیددر فضا بیخبریم بسبب دوری اجرام فلکی است که مأخذ تشخیص این حرکت وضعی خاصی نیز هست که بر طبق ارصاد متعدد کلفهای خورشید و ارصاد طیفی دوره ٔ آن برای قسمتهای مختلف خورشید با تغییر فاصله از استوای خورشید متفاوت است و این امر دال بر این است که خورشید جسمی صلب نیست . دوره ٔ حرکت وضعی خورشید در استوای آن حدود25 شبانروز میباشد. استوای خورشید نسبت به صفحه ٔ دایرةالبروج (صفحه ٔ مدار زمین ) /15ْ7 مایل است .
ساختمان طبقات سطحی و داخل خورشید: اطلاعات ما از ساختمان خورشید مستنبط از نوری است که از آن میتابد (یعنی آفتاب ) و بر اثر آن بوسیله ٔ تجزیه ٔ طیفی میتوان مواد موجود در خورشید را تعیین کرد. طیف خورشید طیفی است متصل و دارای خطوطی تیره که به خطوط فراونهوه فر معروفند،از مطالعه ٔ این خطوط معلوم شده است که بسیاری از عناصری که در زمین میشناسیم (ئیدروژن ، اکسیژن ، کربون ، آهن ، نیکل ، سیلیسیوم و غیره ) در خورشید وجود دارد. از اتمهای موجود در خورشید قریب 90% اتم ئیدروژن و نزدیک 10% اتم هلیوم است و اتمهای سایر عناصر کمتر از 0/1% میباشند. طبقات سطحی خورشید بحالت گازی هستند وهر قدر بطرف مرکز خورشید بیشتر رویم دما و جرم مخصوص آن بیشتر میشود، قسمت درخشان خورشید که با چشم غیرمسلح مرئی است طبقه ٔ گازی رخشانکره است که بر اساس مطالعات طیفی انرژی تشعشعی خورشید دمای سطح آنرا حدود6000 تا 7000 درجه ٔ صدبخشی تخمین کرده اند. بر اساس ملاحظات و اطلاعات حاصل درباب خورشید محققین طرحهایی برای ساختمان داخل خورشید اندیشیده اند که بر طبق آنهادمای قسمت مرکزی خورشید حدود 15000000 یا شاید 20000000 درجه ٔ صدبخشی است . ماده ٔ مرکزی خورشید با فشار حدود 200بیلیون جو متراکم و حدود 10 بار از سرب سنگین تر است ، معذلک بسبب زیادی فوق العاده ٔ دما هیچ ماده ای بحالت جامد یا مایع در خورشید وجود ندارد و در واقع اعماق خورشید گازی است تبهگن که از جامدهایی که مامیشناسیم چگالتر است . جو خورشید مشتمل بر طبقه ای برگردان رنگینکره و تاج خورشید است . اطلاعات از جو خورشید مستخرج از کسوفهای کلی (گرفت ) است ، در کسوف کلی سال 1842 م . راصدین تاج خورشید و زبانه های درخشان سرخ فامی را که بالای رخشانکره در تاج سر کشیده بود مشاهده کردند، در کسوف کلی سال 1851 از عکاسی استفاده شد و ترقیات سریع حاصل آمد، در 1869 چ . ا. یانگ و وهار کنس خطوط تازه ای در طیف تاج خورشید کشف کردند که هویت آنها 71 سال ناشناخته ماند و سرانجام راصدین را به جو خورشید رهبری کرد، در 1870 یانگ طبقه ٔ رنگینکره را کشف نمود، رصد کسوفهای کلی بعد و تکمیل وسایل رصدو اختراعاتی مانند تاجنگار (تاج خورشید) و خور طیفنگار (خورنگار) بر اطلاعات ما درباره ٔ جو خورشید افزود.
فعالیت خورشید و تشعشعات آن : جرم و شعاع و تابناکی خورشید احتمالاً در طی چندین بیلیون سال اخیر تغییر معتنابهی نکرده است ولی بر سطح آن پدیده های موقت چندی ظاهر میشود که از آنها به فعالیت خورشید تعبیر میکنند و نواحیی از خورشید را که فعالیت در آنها نسبةً شدید است نواحی فعال آن خوانند، معروفترین نوع فعالیت خورشید کلفهای آن است ، مشعلهای فورانهای رنگینکره وزبانه های خورشید انواع دیگر فعالیت خورشید هستند. خورشید همواره در فعالیت است و آن در زمین مؤثر میباشد. از نتایج این تأثیرات ضعیف شدن یا خاموشی صدای رادیو و تولید صداهای ناگهانی در رادیو، طوفانهای مغناطیسی و شفق شمالی و شفق جنوبی است که ساز و کار تولید آنها و فعالیت خورشیدی مسبب آنها بدرستی معلوم نیست ولی تعداد و شدت این آثار زمینی هنگامی که کلفهادر منتهای فعالیت هستند بیش از مواقع دیگر است و حتی بعضی از دانشمندان بحرانهای اقتصادی و رفتار انسانی و جنگها و بسیاری از پدیده های اجتماعی دیگر را وابسته به دوره ٔ کلفها میدانند. خورشید علاوه بر نور و حرارت ، تشعشعات دیگر و ذراتی نیز صادر میکند، از آن جمله است اشعه ٔ فوق بنفش که قسمتی از آنها به زمین میرسند و عامل عمده ٔ آفتابزدگی هستند (مخصوصاً در پهنه های مستور از برف که اشعه را منعکس میکنند)، خوشبختانه بیشتر اشعه ٔ فوق بنفش هنگام عبور از جو بوسیله ٔ لایه ای از اوزون که در فرازای 20 تا 30 کیلومتری زمین واقع است جذب میشوند، در غیر این صورت اشعه ٔ مذکور برای ما بسیار خطرناک بودند. برای اطلاع از استفاده ای که بشر از خورشید می برد گوییم اگر 0/8 ریال قیمت برق برای هر کیلووات در ساعت بپردازیم در هر ثانیه میبایستی متجاوز از 38200000000 ریال پول بدهیم . بر طبق شواهد زمین شناسی تشعشع انرژی از خورشید لااقل در یک بیلیون سال اخیر تقریباً ثابت مانده است ، منبع این انرژی شگرف مورد تحقیقات فراوان قرار گرفته است و امروزه منبع انرژی خورشید را فعل و انفعال هسته ای میدانند. (از دائرةالمعارف فارسی ). ستاره ای که روشنایی روز ازآن حاصل می گردد، خورشید مرکز است مر سلسله ٔ سیاری را که ما در آن واقع شده ایم و منظم کننده ٔ حرکت زمین و دیگر سیارات و منبع حرارت و نور است و حیوةبخش عمده ٔ همه موجودات آلیه میباشد و علمای هیئت ثابت کرده اند که خورشید عبارتست از جرمی جامد و منظم و تاریک که آنرا اتمسفر مضیی و متشعشعی احاطه نموده است و فاصله ٔ مابین خورشید و زمین 149ملیون کیلومتر است و ضیای آن بما در مدت 8 دقیقه و 13 ثانیه میرسد و 1400000مرتبه بزرگتر از زمین است ، و قبل از زمان کوپرنیک معتقد بودند که خورشید و همه ٔ آسمانها و سیارات آنها بدور زمین می گردند ولی امروز ثابت و مبرهن شده که این حرکتی که ما احساس می کنیم از زمین است و خورشید سیاره ای است ثابت . (ناظم الاطباء) :
بخط و آن لب و دندانْش بنگر
که همواره مرا دارند در تاب
یکی همچون پرن بر اوج خورشید
یکی چون شایورداز گرد مهتاب .
بحجاب اندرون شود خورشید
چون تو گیری از آن دو لاله حجیب .
ایا خورشید سالاران گیتی
سوار رزم سارو گرد نستوه .
فاخته گون شد هوا ز گردش خورشید
جامه ٔ خانه بتیک فاخته گون شد.
بلند کیوان با اورمزد و با بهرام
ز ماه برتر خورشید و تیر با ناهید.
چو خورشید آمد ببرج بره .
ای منظره و کاخ برآورده بخورشید
تا گنبد گردان بکشیده سر ایوان .
خورشیدتیغ تیز ترا آب میدهد
مریخ نوک خشت تو بر سان زند همی .
چو خورشید برزد سر از برج گاو
ز هامون برآمد خروش چکاو.
همی ماهی از آب برداشتی
سر از گنبد ماه بگذاشتی
بخورشید ماهیش بریان شدی
وز او چرخ گردنده گریان شدی .
دو هفته برآمد بدو گفت شاه
بخورشید و ماه و بتخت و کلاه
که برگوی آن رزم خاقانیان
ببندی چنان هم کمر بر میان .
اگر ایدون که بکشتن نمرند این پسران
آن ِ خورشید و قمر باشند این جانوران .
بدهقان کدیور گفت انگور
مرا خورشید کرد آبستن ازدور.
من و تو غافلیم و ماه و خورشید
بر این گردون گردان نیست غافل .
نیاید آن نفع از ماه کآید از خورشید.
چرا غم چه باید چو خورشید هست ؟
چنین داد پاسخ بت دل گسل
که خورشید پوشید خواهی بگل .
چهارم فلک باز خورشید را
کز او مر جهان را سراسر ضیاست .
عاصی سزای رحمت کی باشد
خورشید را همی بگل اندایی .
نیست ز خورشید جدا روشنی .
من گاو زمینم که جهان بردارم
یا چرخ چهارمم که خورشید کشم .
که داند کرد خورشید جهان افروزرا پنهان ؟
خورشید چه سود آن را کو را بصری نیست .
و داروی تجربت مردم را از هلاک جهل برهاند چنانکه جمال خورشید روی زمین را منور گرداند. (کلیله و دمنه ). ذکر آن بقلم عطارد بر پیکر خورشید نبشته . (کلیله و دمنه ).
خورشید را ز راه کجا افکند غبار؟
شرح آن دیگران همی ندهم
گر فرودند و گر بر از خورشید.
تویی که سایه ٔ عدلت چنان بسیط شده ست
که رخنه کردن آن مشکل است بر خورشید.
خرد زآن طیره گشت الحق مرا گفتا که با من هم
بگز مهتاب پیمایی بگل خورشید اندایی .
حسود کور شود فضل من بپوشدلیک
کجا تواند خورشید را بگل اندود.
آسمان در دور هفتم بعد سال ششهزار
زاده خورشیدی که تختش تاج سعدان آمده .
از نعل او مه را کله بر چشم خورشید آبله
کاه و جوش زآن سنبله کاین سبز صحرا داشته .
خواهی سپهر کآن دم خورشید گوی گردد
چون در کفش هلالی چوگان تازه بینی .
خورشید من بزیر گل آنجا چه می کند
غرقه میان خون دل اینجا من آن کنم .
هستی خورشید حسن لاجرم از وصل تو
هرکه بنزدیک تراز تو سیه روی تر.
ز پرگارحمل خورشید منظور
بدلو اندر فکنده بر زحل نور.
ای خداوندی که گر خورشید را فرمان دهی .
مادح خورشید مداح خود است .
لیکن از مشرق الطاف الهی چه عجب
که چو شب روز شود بر همه تابد خورشید.
ز خورشید پنهان شود موش کور.
سایه با خورشید دانم هم ترازو بوده است .
- چشمه ٔ خورشید ؛ قرص خور :
چندان بمان که چشمه ٔ خورشید دم برآرد
بالای چشمه سار عدم خاوری ندارم .
- تیغ خورشید ؛ کنایه از نور خورشید:
تیغ خورشید از جهان پوشیده اند.
- خورشیدبخت ؛ با بخت بلند :
شه گیتی آرای خورشیدبخت
که بر تارک چرخ بنهاد تخت .
- خورشید بگل اندودن ؛ کنایه از پنهان کردن امری که در غایت شیوع باشد. (از آنندراج ) :
خرد زآن طیره گشت الحق مرا گفتا که با من هم
بگز مهتاب پیمایی بگل خورشید اندائی .
- خورشید بگل پوشیدن ؛ کنایه از پنهان کردن امری که در غایت شیوع است . خورشید بگل اندودن :
چنین داد پاسخ بت دل گسل
که خورشید پوشید خواهی بگل .
که با من چه سود است کوشیدنت
بگل روی خورشیدپوشیدنت .
- خورشید تابان ؛ خورشید درخشان :
ز خورشید تابان و از گرد و خاک
زبانها شد از تشنگی چاک چاک .
- خورشید تابنده ؛ خورشید تابان :
ز خورشید تابنده تا تیره خاک
گذر نیست از حکم یزدان پاک .
- خورشیددل ؛ کنایه از سخی طبع:
خورشیددلی و مشتری زهد
احمدسیری و حیدراحسان .
- خورشید رخشان ؛ خورشید تابان :
برون آمد از گرد فرخنده زال
بخورشیدرخشان برآورده یال .
- خورشید سر دیوار ؛ کنایه از غروب ورفتن آفتاب . (آنندراج ).
- || کنایه از آخر عمر. (آنندراج ). آفتاب لب بام .
- || کنایه از بپایان رسیدن امری . (آنندراج ) :
بر هر دلی که پرتو خورشید عشق تافت
خورشید عقل بر سر دیوار میرود.
- خورشیدفر ؛ با فر و شکوه . آنکه فر خورشید دارد :
چنین گفت فرزند را زال زر
که ای نامور پور خورشیدفر.
- خورشیدوار؛ شبیه بخورشید. خورشیدسان :
بر لب بحر کفش خورشیدوار
قربه ٔ زرین و سقا دیده ام .
- امثال :
که خورشید هرچند تنها رود
سپاه شب از بیم پنهان شود.
خورشید چو گشت سایه گستر
از ذره ٔ مختصر چه خیزد؟
خورشید دهد روشنی و مشک دهد شم .
- مطلع خورشید ؛ طلوعگاه خورشید :
ای تماشاگاه جانها طرف لالستان تو
مطلع خورشید زیر زلف جان افشان تو.
صاحب آنندراج گوید: طفل ، مشعل ، کف ، پنجه ، لاله ، خنجر، فتیله ، پنبه ، گوی ، مهره ، یاقوت ، زر، آفتابه ، ساغر، پیاله ، جام از تشبیهات خورشید است ، و شواهد زیر را نیز می آورد :
چو یاقوت خورشید را روز برد
بیاقوت جستن جهانی فشرد.
جام خورشید از آن پیش که برگیرد صبح
جام جمشیدی صهبا بصبوحی دارد.
هست قرص مهش ببزم امید
لگن آفتابه ٔ خورشید.
یک درم وار نیاید زر خالص بیرون
گر خمیرش زر خورشید درآرد بعمل .
طفل خورشید را صلابت آن
سربریده ز مادر اندازد.
اکنون شود ز مشعل خورشید تیره روز
آن محفلی که روشنی از شمع لاله داشت .
بیش است از پیاله ٔ خورشید این شراب
مستانه جلوه های فلک از نگاه کیست ؟
چون پنجه ٔ خورشید بود زود زبردست
هر دست دعائی که بزیر سر صبح است .
خون در شفق ساعد صبح و کف خورشید
از حیرت نظاره ٔ سیب ذقن کیست ؟
خرده ٔ انجم ندارد رونقی در کوی صبح
مهره ٔ خورشید شایسته ست بر بازوی صبح .
صائب از بس همت من سربلند افتاده است
لانه ٔ خورشید ننگ طرف دستار من است .
چه عشوه کرد ندانم لبت که در گردون
ز رشک پنبه ٔ خورشید گشت داغ مسیح .
در شواهد زیرین از کلمات بور بیجاده رنگ ، ترک حصاری ، خایه ٔ زرین ، خلخال زر، زرین چراغ و گل سرخ نیز مراد خورشید است :
دگر روز کاین بور بیجاده رنگ
ز پهلوی شبدیز بگشاد تنگ .
چو ترک حصاری ز کار اوفتاد
عروس جهان در حصار اوفتاد.
چو گردون سر طشت سیمین گشاد
غراب سیه خایه زرین نهاد.
چو خاتون یغما بخلخال زر
ز خرگاه خلخ برآورد سر.
جهان چشم روشن بزرین چراغ .
سحرگه که آمد بنیک اختری
گل سرخ بر طاق نیلوفری .
|| نور شمس . آفتاب . ضوء شمس . (یادداشت مؤلف ) :
ز خورشید و از آب و از باد و خاک
نگردد تبه نام و گفتار پاک .
خداوندی که نام اوست چون خورشید گسترده
ز مشرقها بمغربها ز خاورها بخاورها.
همچو خورشید کجا لشکر سایه شکند
لشکر دشمن به زین شکند شاهنشاه .
چون شب آید برود خورشید از محضر ما
ماهتاب آید و درخسبد در بستر ما.
چند پوشاند ز گاه صبح تا هنگام شام
خاک را خورشید صورت گشتن این رنگین ردا؟
چون طلعت خورشید عیان گشت بصحرا
آنجا چه بقا ماند نور قمری را؟
صدر زمین تواضع و خورشیدطلعتی
وز طلعت تو تافته خورشید بر زمی .
که در مفارقت بارگاه چون فلکت
مرا ز سایه بخورشید عمر بنشانید.
در کنف صبح فر میر محمد
راست چو خورشید نور تام برآمد.
نور رخ تو طلسم خورشید شکست
خورشید ز شرم سایه از خلق گسست
رخ زرد و خجل گشت و بمغرب پیوست
پیرایه سیه کرد و بماتم بنشست .
ز خورشید تا سایه مویی بود
که این روشن آن تیره رویی بود.
می رود منفعل از مجلس مستان خورشید
هرکه ناخوانده درآید خجل آید بیرون .
|| روح حیوانی . (ناظم الاطباء).