خودپسند
لغتنامه دهخدا
خودپسند. [ خوَدْ / خُدْ پ َ س َ ] (نف مرکب ) کسی که شخص خود را می پسنددو ازخودراضی است . متکبر. مغرور. بی فایده مغرور. (ناظم الاطباء). معجب . (یادداشت بخط مؤلف ) :
ندانستی ای کودک خودپسند
که مردان ز خدمت بجایی رسند.
جز این علتش نیست کآن خودپسند
حسد دیده ٔ نیک بینش بکند.
گر جلوه مینمائی و گر طعنه می زنی
ما نیستیم معتقد شیخ خودپسند.
- امثال :
خودپسند خداپسند نبود . (از جامع التمثیل ).
خودپسند خلق پسند نیست .
ندانستی ای کودک خودپسند
که مردان ز خدمت بجایی رسند.
جز این علتش نیست کآن خودپسند
حسد دیده ٔ نیک بینش بکند.
گر جلوه مینمائی و گر طعنه می زنی
ما نیستیم معتقد شیخ خودپسند.
- امثال :
خودپسند خداپسند نبود . (از جامع التمثیل ).
خودپسند خلق پسند نیست .