خودنمایی
لغتنامه دهخدا
خودنمایی . [ خوَدْ / خُدْ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (حامص مرکب ) تظاهر. (یادداشت مؤلف ). خودستایی . تکبر. غرور. فخریه . (ناظم الاطباء) :
چو زورآوران خودنمایی مکن
بر افتاده زورآزمایی مکن .
چو میدانم قصور مایه ٔ خویش
خلاف عقل باشد خودنمایی .
خودنمایی لازم نودولتان افتاده است
خون چو گردد مشک ناچار است غمازی کند.
|| ریا. (یادداشت مؤلف ).
چو زورآوران خودنمایی مکن
بر افتاده زورآزمایی مکن .
چو میدانم قصور مایه ٔ خویش
خلاف عقل باشد خودنمایی .
خودنمایی لازم نودولتان افتاده است
خون چو گردد مشک ناچار است غمازی کند.
|| ریا. (یادداشت مؤلف ).