خنده کردن
لغتنامه دهخدا
خنده کردن . [ خ َ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خندیدن . بخنده درآمدن : تمانعبه ؛ خنده کرد بکسی . (منتهی الارب ). ضحک :
یکی خنده کردی از آن ماجرا
یکی گریه بر صبر آن پارسا.
که ناگه نظر در یکی بنده کرد
پریچهره در زیرلب خنده کرد.
شمع ارچه بگریه جانگدازی می کرد.
گریه زده خنده ٔ مجازی می کرد.
یکی خنده کردی از آن ماجرا
یکی گریه بر صبر آن پارسا.
که ناگه نظر در یکی بنده کرد
پریچهره در زیرلب خنده کرد.
شمع ارچه بگریه جانگدازی می کرد.
گریه زده خنده ٔ مجازی می کرد.