خندان خندان
لغتنامه دهخدا
خندان خندان . [ خ َ خ َ ] (ق مرکب ) در حال خنده . (ناظم الاطباء) :
آن خداوند من آن فخر خداوندان
دو لبش در گه گفتن خندان خندان .
خندان خندان شراب خوردند بهم
گریان گریان کباب کردند مرا.
|| آرام آرام . نرمک نرمک .
آن خداوند من آن فخر خداوندان
دو لبش در گه گفتن خندان خندان .
خندان خندان شراب خوردند بهم
گریان گریان کباب کردند مرا.
|| آرام آرام . نرمک نرمک .