خمیده گشتن
لغتنامه دهخدا
خمیده گشتن . [ خ َ دَ / دِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) خم شدن . خم گشتن . خم گردیدن . (یادداشت بخط مؤلف ) :
خمیده گشت و سست شد آن قامت چو سرو
بی نور ماند و زشت شد آن طلعت هژیر.
خمیده گشت و سست شد آن قامت چو سرو
بی نور ماند و زشت شد آن طلعت هژیر.