خلاق
لغتنامه دهخدا
خلاق . [ خ َل ْ لا ] (ع ص ) آفریننده . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || آفریدگار. نامی ازنامهای خدای تعالی . (از منتهی الارب ) (از مهذب الاسماء). عظیم آفریننده . (یادداشت بخط مؤلف ) :
ظهیر عاشقان بودی بعدل خویش در گیتی
چه خسرو حافظ خلقست از نزدیک خلاقش .
گمان بری که ز ارواح تیره زیر اثیر
خلایقی دگر از نوعیان کند خلاق .
دادار غیب دان و خداوند آسمان
خلاق بنده پرور و رزاق رهنما.
- خلاق عالم ؛ آفریدگار عالم .
ظهیر عاشقان بودی بعدل خویش در گیتی
چه خسرو حافظ خلقست از نزدیک خلاقش .
گمان بری که ز ارواح تیره زیر اثیر
خلایقی دگر از نوعیان کند خلاق .
دادار غیب دان و خداوند آسمان
خلاق بنده پرور و رزاق رهنما.
- خلاق عالم ؛ آفریدگار عالم .