خط دیوانی
لغتنامه دهخدا
خط دیوانی . [ خ َطْ طِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خط شکسته پرزشت ناخوان مخصوص میرزایان دفتر ایران . (آنندراج ). خط شکسته ٔ اهل دفتر. (غیاث اللغات ) :
عمرها مشق جنون هر کس چون مجنون نکرد
از خط دیوانی زنجیر سر بیرون نکرد.
ز پیچ و تاب نگر وصف خط جانان را
درین بیاض نوشتم بخط دیوانی .
ز بس حال چمن درهم شد از افسون گیسویت
خط سنبل بصورت خط دیوانی است پنداری .
بیاد شمع رایت بی تامل کودک اعمی
تواند خواند بر لوح عطارد خط دیوانی .
عمرها مشق جنون هر کس چون مجنون نکرد
از خط دیوانی زنجیر سر بیرون نکرد.
ز پیچ و تاب نگر وصف خط جانان را
درین بیاض نوشتم بخط دیوانی .
ز بس حال چمن درهم شد از افسون گیسویت
خط سنبل بصورت خط دیوانی است پنداری .
بیاد شمع رایت بی تامل کودک اعمی
تواند خواند بر لوح عطارد خط دیوانی .