خصی
لغتنامه دهخدا
خصی . [ خ َ صی ی ] (ع ص ) خایه ٔ کشیده شده . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (اقرب الموارد) :
بی نام هم کنونش چو بید سترک خصی
این بدگهر شغالک توسن رگ استرک .
|| شعری که خالی از حدیث زنان باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). || دوبیتی را گویند که مصراع سوم او را قافیت نباشد. (حدائق السحر فی دقائق الشعر).
بی نام هم کنونش چو بید سترک خصی
این بدگهر شغالک توسن رگ استرک .
|| شعری که خالی از حدیث زنان باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). || دوبیتی را گویند که مصراع سوم او را قافیت نباشد. (حدائق السحر فی دقائق الشعر).