خشک و تر
لغتنامه دهخدا
خشک و تر. [ خ ُ ک ُ ت َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) نیک و بد. (شرفنامه ٔ منیری ). دو چیز ضد را گویند چون نیک و بد و قلیل و کثیر :
همتم از سر گیهان خورد آب
ننگ خشک و تر گیهان چه کنم .
|| وسائل . زادراه :
ایمن بنشیند ز بیم رفتن
تا بر سفرش خشک و تر نباشد.
|| ماحضری . (شرفنامه ٔ منیری ) : انواع خوردنیها.
نه بسیارخواریم چون گاو و خر
نه لب نیز بربسته ازخشک و تر.
|| آب و خاک :
ترا معلوم گرداند از این دریای ظلمانی
که او این عالم سفلی چرا بر خشک و تر دارد.
همتم از سر گیهان خورد آب
ننگ خشک و تر گیهان چه کنم .
|| وسائل . زادراه :
ایمن بنشیند ز بیم رفتن
تا بر سفرش خشک و تر نباشد.
|| ماحضری . (شرفنامه ٔ منیری ) : انواع خوردنیها.
نه بسیارخواریم چون گاو و خر
نه لب نیز بربسته ازخشک و تر.
|| آب و خاک :
ترا معلوم گرداند از این دریای ظلمانی
که او این عالم سفلی چرا بر خشک و تر دارد.