خشک بند
لغتنامه دهخدا
خشک بند.[ خ ُ ب َ ] (اِ مرکب ) نوعی از علاج زخم که زخم را بدون بستن دوای تر علاج کنند. (غیاث اللغات ). مقابل تربند. (آنندراج ). رجوع به خشک بند کردن شود :
ابر بهاریست ز سرچشمه آب را
زخمی که داشت جوی چمن خشک بند شد.
وعده ٔ لطف و پیام بوسه ای در کار نیست
می کند مکتوب خشکی زخم ما را خشک بند.
نم نماندست در جگر چه علاج
خشک بند است چشم تر چه علاج .
ابر بهاریست ز سرچشمه آب را
زخمی که داشت جوی چمن خشک بند شد.
وعده ٔ لطف و پیام بوسه ای در کار نیست
می کند مکتوب خشکی زخم ما را خشک بند.
نم نماندست در جگر چه علاج
خشک بند است چشم تر چه علاج .