خدو انداختن
لغتنامه دهخدا
خدو انداختن . [ خ ُ / خ َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) تف انداختن . آب دهان انداختن . خدو افکندن . بصق . (از منتهی الارب ) :
او خدو انداخت بر رویی که ماه
سجده آرد پیش او در سجده گاه .
او خدو انداخت بر رویی که ماه
سجده آرد پیش او در سجده گاه .