خداوندی کردن
لغتنامه دهخدا
خداوندی کردن .[ خ ُ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خدایی کردن :
او خود مگر بلطف خداوندیی کند
ورنه ز ما چه بندگی آید پسند او.
|| آقایی کردن . بزرگواری کردن . ریاست کردن . سروری کردن . بزرگی کردن .
او خود مگر بلطف خداوندیی کند
ورنه ز ما چه بندگی آید پسند او.
|| آقایی کردن . بزرگواری کردن . ریاست کردن . سروری کردن . بزرگی کردن .