خایسک
لغتنامه دهخدا
خایسک . [ ی ِ ] (اِ) پتک باشد که آهنگران بکار برند. (شرفنامه ٔ منیری ). صیت . (منتهی الارب ). فطیس . (زمخشری ) :
بپولاد و خایسک آهنگران
فرو برده مسمارهای گران .
گر ز او مغفر چون سنگ صلایه شکند
در سرش مغز چو خایسک که خایه شکند.
که کرداول آهنگری چون نبرد است
از اول نه انبر نه خایسک و سندان .
کارکن تر بسی ز خایسکم
رنج بردارتر ز سندانم .
تارکم زیر زخم خایسک است
جگرم پیش حد ساطور است .
اگر چند از توانایی زننده همچو خایسکی
وگر چند از شکیبایی خورنده همچو سندانی .
ز احداث چرخ است تهذیب مردم
چو از زخم خایسک تزیین خنجر.
بزیر ضربت خایسک محنت و شیون
صبور نیست ولی صبر کار سندان است .
بود خایه ٔ مرغ سخت و گران
نه با پتک و خایسک آهنگران .
چو سندان کسی سخت رویی نکرد
که خایسک تأدیب بر سر نخورد.
|| چکوچ . چکش . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). میقعه . محصمه . مطرقه . (منتهی الارب ) :
آنجا که پتک باید خایسک بیهده است
گوز است خواجه سنگین مغز آهنین سفال .
|| چکش زرگری و مسگری . مطرقه ٔ زرگری . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). چکش کوچک :
زر کانی کی روایی بیند ازروی کمال
تا تف و تایی نبیند زآتش و خایسک و گاز.
- خایسک دراز ؛ چکش گرد کشیده که توی چیزهای گود را کوبند.
بپولاد و خایسک آهنگران
فرو برده مسمارهای گران .
گر ز او مغفر چون سنگ صلایه شکند
در سرش مغز چو خایسک که خایه شکند.
که کرداول آهنگری چون نبرد است
از اول نه انبر نه خایسک و سندان .
کارکن تر بسی ز خایسکم
رنج بردارتر ز سندانم .
تارکم زیر زخم خایسک است
جگرم پیش حد ساطور است .
اگر چند از توانایی زننده همچو خایسکی
وگر چند از شکیبایی خورنده همچو سندانی .
ز احداث چرخ است تهذیب مردم
چو از زخم خایسک تزیین خنجر.
بزیر ضربت خایسک محنت و شیون
صبور نیست ولی صبر کار سندان است .
بود خایه ٔ مرغ سخت و گران
نه با پتک و خایسک آهنگران .
چو سندان کسی سخت رویی نکرد
که خایسک تأدیب بر سر نخورد.
|| چکوچ . چکش . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). میقعه . محصمه . مطرقه . (منتهی الارب ) :
آنجا که پتک باید خایسک بیهده است
گوز است خواجه سنگین مغز آهنین سفال .
|| چکش زرگری و مسگری . مطرقه ٔ زرگری . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). چکش کوچک :
زر کانی کی روایی بیند ازروی کمال
تا تف و تایی نبیند زآتش و خایسک و گاز.
- خایسک دراز ؛ چکش گرد کشیده که توی چیزهای گود را کوبند.