26 فرهنگ

خالد

لغت‌نامه دهخدا

خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن . وی از کسانی است که در عسکر سلیمان بن عبدالملک بوده و داستان زیر را نقل میکند: یک شب آهنگ خوش در لشکر شنیده شد. صبح سلیمان کس فرستاد تا خوانندگان را بیاورند چون آوردند رو به آنها کرد و گفت : اسب نر شیهه می زند تا مادیان به او نظر کند و شتر مست فحل به بانگ می آید تاماده شتر به او میل کند و بز نر بانگ از سرمستی برمیدارد تا بز ماده به پیش او رود، و مرد نیز آواز نمی خواند مگر میل به زن کرده و قصد آن داشته باشد سپس امر به اخته کردن آنان داد. عمربن عبدالعزیز حاضر بود و اخته کردن را مثله دانست و به حکم عدم حلیت مثله آنها را آزاد کرد. (از سیره ٔ عمربن عبدالعزیز ص 38).