خاطرخواه
لغتنامه دهخدا
خاطرخواه . [ طِ خوا / خا ] (ن مف مرکب ) عاشق (در اصطلاح لوطیان ). مورد علاقه . مورد میل :
صفحه ٔ تصویر عالم دیده ایم
هیچ نقشی نیست خاطرخواه ما.
آه در دل ناله بر لب سینه چاک
آن چنان گشتم که خاطر خواه تست .
رشته ای برگردنم افکنده دوست
می کشد هر جا که خاطر خواه اوست .
صفحه ٔ تصویر عالم دیده ایم
هیچ نقشی نیست خاطرخواه ما.
آه در دل ناله بر لب سینه چاک
آن چنان گشتم که خاطر خواه تست .
رشته ای برگردنم افکنده دوست
می کشد هر جا که خاطر خواه اوست .