خاصیت
لغتنامه دهخدا
خاصیت . [ ی َ / صی ی َ / خاص ْ صی ی َ ] (ع اِ) طبیعت و خو با لفظ داشتن و گرفتن و بردن و بریدن مستعمل و سوم در لفظ خاژه بیاید. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). ج ، خاصیات ، خواص :
چو جهانی بخاصیت تو و وصل تو عاریت
نزند لاف عافیت دل کس در بلای تو.
خاصیت هندوان دارد هنگام خفت
عادت خوارزمیان گاه شراب و طعام .
بدوزد از عدم عنقا بناوک
ببرد خاصیت ز اشیا بخنجر.
قیمت شکر از نی است که آن خود خاصیت وی . (گلستان سعدی ).
گر انگشت سلیمانی نباشد
چه خاصیت دهد نقش نگینی .
مرد سرکش ز هنرها عاریست
پشت خم خاصیت پر باریست .
تأثیر عشق خاصیت سنگ سرمه دار.
و گاه در فارسی نیز مانند عربی با تشدید یا بکار رفته است :
شرح خاصیت آن کان به خراسان یابم .
ولی هر چه باشد ز مثقال کم
ز خاصیت افتد اگر صد بهم .
نی بوریا را بلندی نکوست
که خاصیت نیشکر خود در اوست .
قلم خاصیتی دارد که سر تا سینه بشکافد
اگر بازش بفرمائی به فرق سر دوان آید.
از بد که بد آید طمع نیک مدارید
خاصیت کافور مجوئید ز پلپل .
دیدنش از دور ناخن میزند داغ مرا
زخم دل خاصیت مشک از سوادش میبرد.
مزلف چون شود دلبر بدولت میرسد عاشق
خط مشکین او خاصیت بال هما دارد.
|| هنر. (مهذب الاسماء). || در اصطلاح طب قدیم : مقابل وضع طبیعی و عمل طبیعی و حالت طبیعی است و آن وضعی است که یک شی ٔ دارد بدون آنکه بر او امر دیگری عارض شود. وقتی اطباء گویندبخاصیت سود دارد، مقصودشان چیزی نزدیک تجربه است یعنی با موازین علمی قدیم از خشکی و تری و گرمی و سردی مربوط نباشد، چیزی که مجهول السبب بود آن را خاصیت نام کردند چون ربودن سنگ مقناطیس آهن را و منفعت آویختن عودالصلیب برگردن مصروع را (از یواقیت العلوم ) : و حجریشب را بر معده ٔ او آویخته دارند بخاصیت سود دارد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). خواجه ابوعلی سینارحمةالﷲ علیه می گوید مگر این چیزها بخاصیت سود دارداز بهر آنکه تحلیل کند و قیاس آن است که چیزهای سردو نرم باید داد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
- بالخاصیة بالخاصیة که صاحبان علم ادویة گویند مقابل بالطبیعه است : . مثلا دوائی که برای محرورین نافع است گویند این نفع بالخاصیة است لابالطبیعة. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و چلغوزه با عسل بالخاصیة سود دارد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
چو جهانی بخاصیت تو و وصل تو عاریت
نزند لاف عافیت دل کس در بلای تو.
خاصیت هندوان دارد هنگام خفت
عادت خوارزمیان گاه شراب و طعام .
بدوزد از عدم عنقا بناوک
ببرد خاصیت ز اشیا بخنجر.
قیمت شکر از نی است که آن خود خاصیت وی . (گلستان سعدی ).
گر انگشت سلیمانی نباشد
چه خاصیت دهد نقش نگینی .
مرد سرکش ز هنرها عاریست
پشت خم خاصیت پر باریست .
تأثیر عشق خاصیت سنگ سرمه دار.
و گاه در فارسی نیز مانند عربی با تشدید یا بکار رفته است :
شرح خاصیت آن کان به خراسان یابم .
ولی هر چه باشد ز مثقال کم
ز خاصیت افتد اگر صد بهم .
نی بوریا را بلندی نکوست
که خاصیت نیشکر خود در اوست .
قلم خاصیتی دارد که سر تا سینه بشکافد
اگر بازش بفرمائی به فرق سر دوان آید.
از بد که بد آید طمع نیک مدارید
خاصیت کافور مجوئید ز پلپل .
دیدنش از دور ناخن میزند داغ مرا
زخم دل خاصیت مشک از سوادش میبرد.
مزلف چون شود دلبر بدولت میرسد عاشق
خط مشکین او خاصیت بال هما دارد.
|| هنر. (مهذب الاسماء). || در اصطلاح طب قدیم : مقابل وضع طبیعی و عمل طبیعی و حالت طبیعی است و آن وضعی است که یک شی ٔ دارد بدون آنکه بر او امر دیگری عارض شود. وقتی اطباء گویندبخاصیت سود دارد، مقصودشان چیزی نزدیک تجربه است یعنی با موازین علمی قدیم از خشکی و تری و گرمی و سردی مربوط نباشد، چیزی که مجهول السبب بود آن را خاصیت نام کردند چون ربودن سنگ مقناطیس آهن را و منفعت آویختن عودالصلیب برگردن مصروع را (از یواقیت العلوم ) : و حجریشب را بر معده ٔ او آویخته دارند بخاصیت سود دارد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). خواجه ابوعلی سینارحمةالﷲ علیه می گوید مگر این چیزها بخاصیت سود دارداز بهر آنکه تحلیل کند و قیاس آن است که چیزهای سردو نرم باید داد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
- بالخاصیة بالخاصیة که صاحبان علم ادویة گویند مقابل بالطبیعه است : . مثلا دوائی که برای محرورین نافع است گویند این نفع بالخاصیة است لابالطبیعة. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و چلغوزه با عسل بالخاصیة سود دارد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).