خارخار کردن
لغتنامه دهخدا
خارخار کردن . [ ک َ دَ ] (مص ) ستیزه کردن . درافتادن :
اندر دو چشم خویش زند خار خشک
مر دشمنی که با توکند خارخار.
تا بر کسی گرفته نباشد خدای خشم
پیش تو نایدو نکند با تو خارخار.
اندر دو چشم خویش زند خار خشک
مر دشمنی که با توکند خارخار.
تا بر کسی گرفته نباشد خدای خشم
پیش تو نایدو نکند با تو خارخار.