حمدان
لغتنامه دهخدا
حمدان . [ ح َ ] (اِ) آلت تناسلی مرد :
بجنبانم علم چندان در آن دو گنبد سیمین
که سیماب از سر حمدان فروریزمش در سوله .
آن که ز حمدان خوشگوار و لطیفش
کنده و شلف آرزو برند خرانبار.
بجنبانم علم چندان در آن دو گنبد سیمین
که سیماب از سر حمدان فروریزمش در سوله .
آن که ز حمدان خوشگوار و لطیفش
کنده و شلف آرزو برند خرانبار.