حسرت کش
لغتنامه دهخدا
حسرت کش . [ ح َ رَ ک َ ] (نف مرکب ) آرزومند. خواهنده :
کینه میورزند با حسرت کشان دوره گرد
بخشد انصافی خدا پهلونشینان ترا.
ای سوز عشق فارغم از قید هوش ساز
حسرت کش بهار مکن در خزان مرا.
تمنا ساخت این کار از برایم
که بر حسرت کشانم حسرتی نیست .
کینه میورزند با حسرت کشان دوره گرد
بخشد انصافی خدا پهلونشینان ترا.
ای سوز عشق فارغم از قید هوش ساز
حسرت کش بهار مکن در خزان مرا.
تمنا ساخت این کار از برایم
که بر حسرت کشانم حسرتی نیست .