حساب برهم زدن
لغتنامه دهخدا
حساب برهم زدن . [ ح ِ ب َ هََ زَ دَ ] (مص مرکب ) پریشان کردن و سررشته ٔ حساب از دست دادن :
شکرلب میشنید و دم نمی زد
حساب ناز را برهم نمی زد.
|| تقلب کردن در حساب . || جر زدن در قمار.
شکرلب میشنید و دم نمی زد
حساب ناز را برهم نمی زد.
|| تقلب کردن در حساب . || جر زدن در قمار.