حجاج
لغتنامه دهخدا
حجاج . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن رشدین بن سعد مصری ازپدرش و از حیوةبن شریح روایت دارد. محمدبن عبداﷲبن عبدالحکم و جز وی از او روایت کنند. ابن عدی او را تضعیف کرد. به سال 211 هَ . ق . درگذشت . (میزان الاعتدال ذهبی ). ابوزرعة گوید: او را نمی شناسم . ابن یونس اورا جرح نکرده است . خلیلی گوید: او از پدرش امثل بوده . مسلمةبن قاسم گوید: لابأس به . ابن حبان نیز وی را در زمره ٔ ثقات شمرده است . (لسان المیزان ج 2 ص 176).