حبر
لغتنامه دهخدا
حبر. [ ] (اِ) قسمی جامه . نوعی نسیج . برد یمانی موجدار. (فرهنگ البسه ٔ نظام قاری ) :
نرمدست و قطنی و خارا و حبر
برد و ابیاری و مخفی آشکار.
جامه ٔ حبر و در او گوی ز مروارید است
راست چون بحرکز او خاسته در شهوار.
ابر کرباس و شفق خسقی و شام است سمور
صبح قاقم شمر و حبر پر از موج ، بحار.
صوف سته عشری قبرسی و تفصیله
کستمانی حلبی حبر و غزی بسیار.
یک زمان بحر پر ز موج چو حبر
گاه کوه ثبات چون خارا.
ورجوع به حبرة شود.
نرمدست و قطنی و خارا و حبر
برد و ابیاری و مخفی آشکار.
جامه ٔ حبر و در او گوی ز مروارید است
راست چون بحرکز او خاسته در شهوار.
ابر کرباس و شفق خسقی و شام است سمور
صبح قاقم شمر و حبر پر از موج ، بحار.
صوف سته عشری قبرسی و تفصیله
کستمانی حلبی حبر و غزی بسیار.
یک زمان بحر پر ز موج چو حبر
گاه کوه ثبات چون خارا.
ورجوع به حبرة شود.