جهانگشای
لغتنامه دهخدا
جهانگشای . [ ج َ گ ُ ](نف مرکب ) گشاینده و تسخیرکننده ٔ جهان :
حکم تو دیوبند و جهانت جهانگشای
اقبال بر در تو در آسمانگشای .
شاه جهانگشای را از شب و روز آن جهان
باد هزار سال عمر اینْت دعای راستین .
حکم تو دیوبند و جهانت جهانگشای
اقبال بر در تو در آسمانگشای .
شاه جهانگشای را از شب و روز آن جهان
باد هزار سال عمر اینْت دعای راستین .