جهانگردی
لغتنامه دهخدا
جهانگردی . [ ج َ گ َ ](حامص مرکب ) عمل و شغل جهانگرد. سیاحت :
سرعت عقل در جهانگردی
جنبش روح در جوانمردی .
چو طالع جهانگردی آرد به پیش
نشاید زدن کنده بر پای خویش .
سرعت عقل در جهانگردی
جنبش روح در جوانمردی .
چو طالع جهانگردی آرد به پیش
نشاید زدن کنده بر پای خویش .