جهار
لغتنامه دهخدا
جهار. [ ج ِ ] (ع مص ) در همه ٔ معانی رجوع به جَهْر شود. (اقرب الموارد). || مجاهرة. با کسی رویاروی جنگ کردن . || با آواز خواندن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || دشمنی کردن و دشنام دادن . || آشکارا گردیدن ، و به این معنی بفتح جیم نیز آید. (منتهی الارب ). || (اِ) آشکارا :
صد نشان است از سرار و از جهار
لیک بس کن پرده زین هم برمدار.
گر همی خواهی که دشمن هم نخواهد بد ترا
نیک خواه خلق باش ای دوست در سرّ و جهار.
صد نشان است از سرار و از جهار
لیک بس کن پرده زین هم برمدار.
گر همی خواهی که دشمن هم نخواهد بد ترا
نیک خواه خلق باش ای دوست در سرّ و جهار.