جنیدی
لغتنامه دهخدا
جنیدی . [ ج ُ ن َ ] (اِخ )از شاعران عهد سامانی است . عوفی درباره ٔ وی گوید: محمدبن عبداﷲ مکنی به ابوعبداﷲ از افاضل ادبا و اماثل فضلاء بود و در تازی و پارسی او را قدرتی تمام و بر نظم و نثر او را مهارتی شامل و ابومنصور ثعالبی در یتیمةالدهر ذکر او را آورده است و در میان شعرا صاحب عباد معدود کرده و داریات (صاحب در) این قصیده ٔ تازی که این دو بیت برهان جودت آن است ذکر او رفته است :
یا دار سعد قد علت شرفاتها
نبئت آن سمیت قبلةالناس
لو رودوفد او لدفع ملمة
او بذل مال او ادارة کاس .
و از اشعار پارسی او این چند بیت آورده شد:
شب گیر صبوح را ز سر گیر
بر بانگ خروس و ناله ٔ زیر
خورشید که برزند سر از کوه
آن به که خورد ز جام تشویر
از جام به جامه ٔ شبانگاه
وز جامه به جام رو به شب گیر
شیر است غذای کودک خرد
شیره ست غذای مردم پیر.
یا دار سعد قد علت شرفاتها
نبئت آن سمیت قبلةالناس
لو رودوفد او لدفع ملمة
او بذل مال او ادارة کاس .
و از اشعار پارسی او این چند بیت آورده شد:
شب گیر صبوح را ز سر گیر
بر بانگ خروس و ناله ٔ زیر
خورشید که برزند سر از کوه
آن به که خورد ز جام تشویر
از جام به جامه ٔ شبانگاه
وز جامه به جام رو به شب گیر
شیر است غذای کودک خرد
شیره ست غذای مردم پیر.