جمالی اردستانی
لغتنامه دهخدا
جمالی اردستانی . [ ج َ ی ِ اَ دَ ] (اِخ ) جمال الدین محمد. پیریست شوریده جان و صافی ضمیری است شیرین زبان . وی مرید پیرمرتضی اردستانی بود. دیوان او دارای چندین هزار بیت است و مثنویات عالی دارد.اسامی بعضی ازآنها بدین قرار است : کشف الارواح ، شرح الواصلین ، روح القدس ، فتح الابواب ، مهرافروز، کنزالدقایق ، تنبیه العارفین ، محبوب الصدیقین ، مفتاح الفقر، مشکوةالمحبین ، معلومات مثنویات ، استقامت نامه ، نور علی نور، ناظر و منظور،مرآت الافراد. وی در 879 هَ . ق . درگذشت . او راست :
چشم در ره دار و جان بیدار و دل در انتظار
تا مراد جان و دل ناگه درآید در کنار.
دل دید سر زلفی شدعاشق و شیدایی
گفتم که چه سر داری گفتا سر رسوایی
گفتم که چه می بینی کارام نمی گیری
گفتا که برو واپرس زان دلبر هرجایی
عالم همه حیرانند و آشفته و سرگردان
جز آنکه تو برهانیش از خویش و بخود خوانی .
آنچه من دیدم اگر خلق جهان دیدی یقین
روز وشب همچون فلک سرگشته و جویاستی .
چشم در ره دار و جان بیدار و دل در انتظار
تا مراد جان و دل ناگه درآید در کنار.
دل دید سر زلفی شدعاشق و شیدایی
گفتم که چه سر داری گفتا سر رسوایی
گفتم که چه می بینی کارام نمی گیری
گفتا که برو واپرس زان دلبر هرجایی
عالم همه حیرانند و آشفته و سرگردان
جز آنکه تو برهانیش از خویش و بخود خوانی .
آنچه من دیدم اگر خلق جهان دیدی یقین
روز وشب همچون فلک سرگشته و جویاستی .