جزو ناری
لغتنامه دهخدا
جزو ناری . [ ج ُزْ وِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پاره ٔ آتش و پارسیان بمجاز بمعنی خشم و غضب که مبداء آن جزو ناری است استعمال کنند. (آنندراج ) (بهارعجم ) :
در بدن کافور کی با جزو ناری کرده است
آنچه برف دی مهی کرده ست در عالم به نار.
اثر تأثیر اگر واژون نبخشد کوشش بیجا
چرا ازجزو ناری کار مردم خام میگردد.
چه بخت بی اثر است اینکه جزو ناری من
دمی که شعله کشد کار پخته خام کند.
در بدن کافور کی با جزو ناری کرده است
آنچه برف دی مهی کرده ست در عالم به نار.
اثر تأثیر اگر واژون نبخشد کوشش بیجا
چرا ازجزو ناری کار مردم خام میگردد.
چه بخت بی اثر است اینکه جزو ناری من
دمی که شعله کشد کار پخته خام کند.