جزو تن
لغتنامه دهخدا
جزو تن .[ ج ُزْ وِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) هر چیز که لازم و لاینفک باشد. جزو بدن . (بهارعجم ) (آنندراج ). آن چیز که ملازم تن باشد و از بدن جدا نشود :
پژمردگی نبرد بهار از گیاه ما
چون لاله جزو تن شده بخت سیاه ما.
در جامه نگنجم که ز پهلوی قناعت
جزو تن خود ساخته ام دلق کهن را.
رجوع به جزو بدن شود.
پژمردگی نبرد بهار از گیاه ما
چون لاله جزو تن شده بخت سیاه ما.
در جامه نگنجم که ز پهلوی قناعت
جزو تن خود ساخته ام دلق کهن را.
رجوع به جزو بدن شود.