جرس جنبان
لغتنامه دهخدا
جرس جنبان . [ ج َ رَ جُم ْ ] (نف مرکب ) کسی که جرس بر کمر بسته و پیوسته جرس رامی جنباند تا پاسبانان شاه بخواب نروند :
من از سحر سحر پیکان راهم
جرس جنبان هارونان شاهم .
فتاده پاسبان را چوبک از دست
جرس جنبان خراب و پاسبان مست .
رجوع بجرس شود.
من از سحر سحر پیکان راهم
جرس جنبان هارونان شاهم .
فتاده پاسبان را چوبک از دست
جرس جنبان خراب و پاسبان مست .
رجوع بجرس شود.