جبین
لغتنامه دهخدا
جبین . [ ج ُب ْ بی ] (اِ) در ولف به نقل مُهْل ماست [ شیر ترشیده ] است با علامت سؤال . ولی ظاهراً کلمه محرف چُپّین است که در فرهنگ اسدی و حاشیه ٔ آن به معنی طبق از بید بافته یا سله آمده چون طبق از بید بافته است و به جای سفره بکار می رفته است :
سبک مردبی مایه جبین نهاد
بر او تره و نان کشکین نهاد.
یکی کهنه جبین نهادمش پیش
برو نان کشکین سزاوار خویش .
رجوع به چپین و چبین در همین لغت نامه و برهان قاطع چ معین شود.
سبک مردبی مایه جبین نهاد
بر او تره و نان کشکین نهاد.
یکی کهنه جبین نهادمش پیش
برو نان کشکین سزاوار خویش .
رجوع به چپین و چبین در همین لغت نامه و برهان قاطع چ معین شود.