جاش
لغتنامه دهخدا
جاش . (اِ) انبار غله ٔ پاک کرده در خرمن و به عربی صبره خوانند. (برهان ).انبار غله ٔ پاک کرده در خرمن که آن را راش نیز گویندو قیل با جیم فارسی . (شرفنامه ٔ منیری ) :
مردانه من کز این سکو پنجه ریخته
خرمن کنم به باد که در جاش آکنند.
زر به لون کاه گشت از ترس روز جشن تو
از تو روز جشن آن بیند که روز جاش کاه .
هرکه تخم کین شه کارد چو وقت جاش گشت
جاش بردارنده را دست اجل کیّال باد.
مردانه من کز این سکو پنجه ریخته
خرمن کنم به باد که در جاش آکنند.
زر به لون کاه گشت از ترس روز جشن تو
از تو روز جشن آن بیند که روز جاش کاه .
هرکه تخم کین شه کارد چو وقت جاش گشت
جاش بردارنده را دست اجل کیّال باد.