جادوسخن
لغتنامه دهخدا
جادوسخن . [ س ُ خ َ ] (ص مرکب ) کنایه از شاعر فصیح . (آنندراج ) (برهان ) :
هرچه وجود است ز نو تا کهن
فتنه شود بر من جادوسخن .
کای حلقه ٔ محرم غلامی
جادوسخن جهان نظامی .
هرچه وجود است ز نو تا کهن
فتنه شود بر من جادوسخن .
کای حلقه ٔ محرم غلامی
جادوسخن جهان نظامی .