ثیاب
لغتنامه دهخدا
ثیاب . (ع اِ) ج ِ ثوب . جامه ها :
اینکه توبینی نه همه مردمند
بلکه ذئابند بزیر ثیاب .
در ثیاب ربوده از درویش
کی بدست آیدت بهشت و ثواب .
|| تَعلق ّ بثیاب اﷲ؛ ای بأستارالکعبة. || فلان طاهر الثیاب ؛ پاک است از عیوب . || اعمال ، أن المیت لیبعث ُ فی ثیابه . (حدیث ). || ثیاب قبطیه ؛ کتان باریک سفید و غیر آن که بقبط منسوب است .
اینکه توبینی نه همه مردمند
بلکه ذئابند بزیر ثیاب .
در ثیاب ربوده از درویش
کی بدست آیدت بهشت و ثواب .
|| تَعلق ّ بثیاب اﷲ؛ ای بأستارالکعبة. || فلان طاهر الثیاب ؛ پاک است از عیوب . || اعمال ، أن المیت لیبعث ُ فی ثیابه . (حدیث ). || ثیاب قبطیه ؛ کتان باریک سفید و غیر آن که بقبط منسوب است .