ثهلان
لغتنامه دهخدا
ثهلان . [ ث َ ] (اِخ ) کوهی است عظیم بنی نمیر را در ناحیه ٔ شریف . (تاج العروس ). کوهی است در عالیه . (میدانی ). و گویند در بلاد بنی نمیر است . (مراصد الاطلاع ). شعرا و نویسندگان بدان تمثل کنند. مثل ثهلان ؛ یعنی باوقار. بارزانت و حلیم و نیز گران چنانکه گویند: اَثقل من ثهلان . و بلند و مرتفع :
براند خسرو مشرق بسوی بیلارام
بدان حصاری کز برج او خجل ثهلان .
عمان و محیط و نیل و جیحون
جودی و حری و قاف و ثهلان .
شراری جهد ز آهن نعل اسبش
که حرّ اقش اروند و ثهلان نماید.
پیش آن بادپرستان بشکوه
کوه ثهلان شوم انشأاﷲ.
چون خور بر اسب قله ٔ سنجدبش آمدن
از نعل قله ، قله ٔ ثهلان شکستنش .
حلمش بسوی قله ٔ ثهلان نظر نمود
نشمرد جز غبار و کلوخی محقرش .
براند خسرو مشرق بسوی بیلارام
بدان حصاری کز برج او خجل ثهلان .
عمان و محیط و نیل و جیحون
جودی و حری و قاف و ثهلان .
شراری جهد ز آهن نعل اسبش
که حرّ اقش اروند و ثهلان نماید.
پیش آن بادپرستان بشکوه
کوه ثهلان شوم انشأاﷲ.
چون خور بر اسب قله ٔ سنجدبش آمدن
از نعل قله ، قله ٔ ثهلان شکستنش .
حلمش بسوی قله ٔ ثهلان نظر نمود
نشمرد جز غبار و کلوخی محقرش .