تیه
لغتنامه دهخدا
تیه . [ ت َی ْه ْ / تیه ْ ] (ع ص ، اِ) زمینی که در آن مردم گم شوند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بیابانی که رونده در آن هلاک شود. (آنندراج ). بیابان . ج ، اتیاه . (ناظم الاطباء) :
از عشق ساز بدرقه پس هم به نور عشق
از تیه لا به منزل الااﷲ اندرآ.
بر قصر عقل نام تو خیرالطیور گشت
درتیه جهل خصم تو شرالدواب شد.
خالق دریا و کوه و دشت و تیه
ملکت او بی حد و او بی شبیه .
عکس می گوئی و مقلوب ای سفیه
ای رها کرده ره و بگرفته تیه .
... و در تیه حسرت می ماند. (مجالس سعدی ).
چنان گرم در تیه قربت براند
که در سدره جبریل از او بازماند.
|| (اِمص ) لاف و بزرگ منشی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). لاف و بزرگ منشی و تکبر. (ناظم الاطباء). || گمراهی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
از عشق ساز بدرقه پس هم به نور عشق
از تیه لا به منزل الااﷲ اندرآ.
بر قصر عقل نام تو خیرالطیور گشت
درتیه جهل خصم تو شرالدواب شد.
خالق دریا و کوه و دشت و تیه
ملکت او بی حد و او بی شبیه .
عکس می گوئی و مقلوب ای سفیه
ای رها کرده ره و بگرفته تیه .
... و در تیه حسرت می ماند. (مجالس سعدی ).
چنان گرم در تیه قربت براند
که در سدره جبریل از او بازماند.
|| (اِمص ) لاف و بزرگ منشی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). لاف و بزرگ منشی و تکبر. (ناظم الاطباء). || گمراهی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).